روزای بهاری من
سلام دوستان امروز اومدم با سری یک ترول های متحرک
برو ادامه..... واسه جمع کردنشون خیلی زحمت کشیدم موضوع انشاء : 1ــ همش دنبال اینن ک ی دختر رو تور کنن 2ــ منتظر ی فرصتن تا بابائرو بچاپن 3ــ وقتی ی دختر از کنارشون رد میشه زوم کردن رو............ 4ــ اصلا احساسات براشون مهم نیست فقط دنبال دوستی ان 5ــ جدیدا جنسیتشونو با ابرو بر داشتن بردن زیر سوال میبرن 6ــ. وقتی دبیرستان یا راهنمایی دخترا تموم میشه عــــــــــــــــــین پشگل میریزن دم مدرسشون 7ــ حاضرن موهاشونو مث برج ایفل کنن فقط واسه دخترا 8ــ وقتی ی دختر عین ادم داره از خیابون رد میشه مث بوفالو میافته دنبالش 9ــ همیشه شخصیته مادرارو زیر سوال میبرن 10ـ چششون دنبال دخترا ی فامیله اگه خوشتون اومد تو نظرا بم بگین تفاوت زمین خوردن دخترا و پسرا
پسر در حال دویدن… برای خوندن ادامش به ادامه مطلب بروید توماس ادیسون در بیانه ای یاداوری کرد: من فقط برق رو اختراع کردم جان مادرتون واسه قبضش به من بد بیراه نگین! سلام به همه دوستان وبربکس باحال وب دخملونه به افتخارخودتون دست وجیغوبیاین میخواستم امروزیه سوالی ازتون بپرسم اجازه هست؟؟؟میخوام بگم که ازفانتزی هاتون برام بگین؟ مثلا خودمن :::یکی ازفانتزی هام اینه که خونواده بزنن بیرون ازخونه وبعئمن کفشای پاشنه بلندخواهرموپام کنم سیستموبزارم روباس ۱۰۰ خونه بره روهوا میگم اگه مالپ تاپ نداشتیم این مامان مامیخواست چطوری مارو کنترل کنه؟؟؟؟؟. ........................ .........................هروقت میخوادماروتنبیه کنه لپ تاپوقایم میکنه >>>>>>>>>>>حالاوقتی که میخوادبهم بده میگه ::::توی.....من میگم:::خودم میدونم کجایهمامانم:: یکی دیگه ازفانتزیام اینه که هرچی پسرببینم توخیابون زیرپایی بزنم یکی یکی بیفتن روهم راستی آهنگمودوست میدارین؟؟؟؟؟؟؟ حالا قرارشد که شما واسم بگین؟؟؟؟؟؟ ﭘﺴﺮﻩ ۳۰ ﺳﺎﻟﺸﻪ، ﺳﺮﺑﺎﺯﯼ ﻧﺮﻓﺘﻪ اینقد دلم میخواست - یادتونه سر کلاس تخته پاک کن رو خیس می کردیم می کشیدیم رو تخته فکر می کردیم خیلی تمیز شد بعد که تخته خشک می شد می دیدم چه گندی زدیم…! الان همین حس رو نسبت به زندگی دارم
2- دوس دارم یه روز آنقد پولدار بشم که وقتی رانی می خورم؛ اون تیکه آخر آناناس که ته قوطی گیر می کنه واسم مهم نباشه!
3- بعضی آدما آنچنان گنج های بی بدیلی هستن که باید حتما دفنشون کنی!
4- اگه سال تا سال یه قرون تو جیبت نباشه مامان و بابات نمی فهمند، کافیه یه نخ سیگار تو جیبت باشه همه عالم می فهمن!
5- موقع فوتبال نگاه کردن 80 دقیقه می نشینی چش تو چش تلویزیون هیچ اتفاقی نمی افته، یه دقیقه میری دستشویی، میای می بینی بازی دو دو تموم شده.
6- موقع درس خوندن پرزهای موکت هم واسه آدم جذاب می شه، دوست داری ساعت ها بشینی بهشون نگاه کنی.
7- دیدن یه سوسک توی اتاق خواب درواقع مساله خاصی نیست، مساله خاص از اونجا شروع می شه که: سوسکه ناپدید می شه
8- دوغ قبول! شیر کاکائو قبول! آبمیوه پاکتی قبول! اصلا نوشابه هم قبول! آب معدنی رو دیگه برا چی تکون میدی؟ همش همونه!
9- نمی دونم چه حکمتیه، اینا که میرن بدنسازی اصرار دارن که اصلا سردشون نمی شه!
10- ایندر که ما لگد به بخت خودمون زدیم بروسلی به حریفاش نزد.
11- سر جلسه امتحان نشستی هرچی تو کلته رو برگه خالی می کنی آخرش نصف صفحه هم پر نمی شه بعد یه نفر بلند می شه می گه آقا یه برگه دیگه بدین جا ندارم. اون لحظه می خوای صندلی رو از پهنا بکنی تو حلقش! ۱-با داشتن هیکلی ضایع تی شرت تنگ و ضایع نپوشن ۲-از کلاس پنجم دبستان ۳تیغه نکنن ۳-از دیدن یک فروند دختر جوزده نشوندو تیکه جواتی نندازند ۴-پس از یافتن اولین پشم در بدن خود احساس مردانگی نکنند وتصمیم به ازدواج نگیرن ۵-در مقابل دخترها احساس با مزه بودن نکندو هی چرت و پرت نگن ۶-کت و شلوار صورتی با پیرن زرد نپوشندو کروات قهوهای نزنن ۷-در آن واحد با چندتا دختر دوست نباشنو به همشون قول ازدواج ندن ۸-از ۹سالگی پشت ماشین باباشون نشیننو پدر ماشینو در نیارن ۹-احساس خوش تیپی نکننو خودشونو دختر کش ندونن بابا نفهم اون ب دردت نمیخوره بفهم:(( ازدواج سال ۹۲: شما نظر بزارین برامن واااااااااای دیرم شد........ الان عشقم میاااااااد دنبالم هنو اماده نشدم *************************************** به بچه داداشم که به زور ۹ سالشه میگم داماده عمه میشی بیای دخترمو بگیری ؟ ************************************** همچی آرومه ***************************************** تلویزیون داشت می گفت کودک لطیف است با آن به درستی برخورد کنید ! جمله ” اوکی ، بازم دست درد نکنه ” همون مودبانه ی خاک تو سرت ، بازم به هیچ دردی نخوردیه !! . . . . نصف ایرانیا گوگل رو واسه جستجو مطالب مورد نظرشون استفاده می کنن ! . . . یارو میره هارد بخره میگه هارد ۳۲۰ میخوام . بنده خدا هارد ۲۰۰ میاره !! . . . . راستش دارم به ازدواج با ایرانسل فکر می کنم از بس که هر روز بهم اس ام اس می ده یه جورایی بهش وابسته شدم !!! . . . . دانشمندان به یه نتیجه منطقی رسیدن : . . . . قدیما به کسی که به پات می نشست میگفتن ” وفادار ” . . . . هروقت پیش خودت گفتی این دیگه با بقیه فرق داره بدون اونم پیش خودش گفته اینم یه خریه مثل بقیه !! . . . . نیوتن غلط کرد ! سلام امروز میخوام ترول های باحال بزارم.
بدو بدو بدو برو ادامه..... واژه ای دارای 3 حرف و 300 معنی ! موجودی که این روزا خیلی کم شده .یعنی هستنااااا ولی درصد مذکریشون خیلی کمه همه ابروها برداشته .... موها سیخونکی ... گردنبند ... گوشواره .... دستبند ... آرایش ... و از همه مهمتر قد کوتاه ااااااااااااا من در عجبم نسلشون چرا اینقدر کوتوله شده ؟؟ البته ادم هم توش پیدا میشه ها ولی خیلی نایاب هستن کسی که پسره باید این شرایط رو داشته باشه : خودخواه ... از خود راضی ... شکاک ... مغرور ... مزخرف ... عصبی ... بداخلاق ... دخترباز ... دورو ... دو دره باز ... کسی که فکر میکنه از همه سر تره .... کسی که رئیس بازی در میاره ... میخواد همیشه حرف خودشو به کرسی بشونه ... کسی که فک میکنه اگه بیشتر ابروهاشو نازک کنه خوشگل میشه ... کسی که ظاهر بین تشریف داره ... کسی که تقلید کاره و هرکاری بقیه کردن میکنه ... کسی که تا چشمش به یه دختر اونجوری می یفته دست و پاشو گم میکنه ... کسی که همیشه در تلاشه واس شماره دادن و .... البته بازم میگم اکثرشون اینجوری هستن . همشون نه ... حداقل اینکه هیچکدوم از پسرهای انجمن نجوم ما اینجوری نیستن و همینطور پسرای وبلاگمون (اغراق) کلآ موجود مزخرفیه ... ولی خب وجودش لازمه ... پسرای امروزی مثل کرم تینیا ساژیناتا(اگه تونستی بخونی) هستند: هیچوقت و در هیچ شرایطی نمیتوانید با آنها زندگی مسالمت آمیز داشته باشید. پسرای امروزی مثل کلاغ هستند: خیلی زشتند اما به چیزای قشنگ علاقه زیادی دارند. پسرای امروزی مثل قورباغه هستند: زبانشون از قدشون بلند تره! (مع الاسف ) پسرای امروزی مثل سگ هستند: دیگه گوشت نمیخوان،دنبال استخوان افتادن !!!!!!! (نکته کنکوری!) پسرای امروزی مثل الاغ هستند: براحتی سواری میدن تا هر وقت که بخوای. پسرای امروزی مثل جغد هستند: هر جا پیداشون میشه با خودشون نحسی میارن. پسرای امروزی مثل گوسفند هستند: برییییییییییییییید ادامه... نظررررررررررررر بدید منبع=http://zahra-96.blogfa.com یادم آید روز دیرین، خوب وشیرین، اول ترم، وقت بسیار، درس اندک… اما اینک روز آخر، روز تلخ امتحانات، آخر ترم، وقت اندک درس بسیار، درس بسیار، درس بسیار ! همین الان به یه نتیجه کلی رسیدم که: بزرگترین پرورشگاه مار در سطحِ خاور میانه، آستینِ بنده ست! تو هفته فقط یه روز صبح زود از حواب پا میشم… اونم جمعه هاست!!! لوتــــــی تــــــریـــن sms ســــال 2013: سحر کوچولو گفت:((خانم اجازه! دست راست مامانم شکسته.)) خانم معلم:(( حالا که دست مامانت شکسته ، تو باید بیش تراز قبل به مامانت کمک کنی.)) سحر:(( مامان کمک لازم ندارد. چون تکلیف های من را با دست چپ مینویسد!)) خوب حالت چشمهای دانش جویان دختر وپسر... هنگام درس دادن استاد سر کلاس : خوشگل = خوجل سلام به دخترای گل حالا واسه این که پسراعقده ای نشن وسلام به پسرا يک پسر خوب امضاء گواهي نامه اش خشک نشده به رانندگي خانمها گير نميدهد يه پسرخوب کمتربا اين جمله مواجه ميشود'مشتري گرامي دسترسي شمابه اين سايت مقدورنمي باشد' يه پسر خوب بعد از تک زنگ سراغ تلفن نميره يه پسر خوب عکس الکسندروگراهام بل رو قاب نميکنه بزنه تو اتاقش یه پسر خوب پشت چراغ قرمز با ديدن يه خانم رديف چشماش مثه چراغهاي فولکس نميزنه بيرون يه پسر خوب روزي چند بار به سازندگان ياهو مسنجر لعنت ميفرسته يه پسر خوب سر کلاس تا شعاع 3 متريِ هيچ خانمي نميشينه يه پسر خوب وقت برگشتن به خونه ماشينش بوي ادکلن زنونه نميده يه پسر خوب هيچ وقت پاي تلفن از اين کلمات استفاده نميکنه:'ساعت چند' 'کي مياي' 'کجا' 'دير نکني يا يه پسر خوب وقتي مياد خونه قرمزي رژ در هيچ نقطه از صورتش مشاهده نميشه يه پسر خوب زماني که کسي ميخواهد از عرض خيابان عبور کند تعداد دنده را از 1 به 4 ارتقاء نداده و قصد جان عابر را نميکند يه پسر خوب زماني که يک دختر خانم راننده ميبيند ذوق زده نشده و در صدد عقده اي بازي بر نمي آيد يه پسر خوب که ژيان سوار ميشود روي بنز همسايه با سوئيچ ماشين نقاشي نميکشد يه پسر خوب زماني که تصادف ميکند همانند قبائل زامبي وحشي بازي در نمي آورد يه پسر خوب هر روز بعد از کلاس درس به نمايندگي از راهداري و شهرداري خيابانهاي شهر را متر نميکند يه پسر خوب به محض ديدن يک دختر خانم متين با شلوار برمودا و مانتو تنگ کوتاه و شال باز دهانش به سان آبشار و چشمانش همانند چشمان وزغ نميشود يه پسر خوب دکمه هاي پيراهنش را از يک متر زير ناف تا زير چانه کاملا بسته و با سنجاق قفلي محکم ميکند يه پسر خوب به محض ديدن دختر همسايه رنگش لبوي شده و چشمش را به آسفالت ميدزود يه پسر خوب روزي 10بارهوس بردن نذري به دم در خانه همسايه که تصادفا دختر دم بخت دارند را نميکند يه پسر خوب 5ساعت در حمام آهنگ جواد يساري نخوانده وبراي همسايگان آلودگي صوتي ايجاد نميکند يه پسر خوب اگر درد عشق گرفت در کوي و برزن عرعر عشق نکرده و آبروي خانوادگي خود را نميبرد يه پسر خوب با دوستاني که مشکوک به چت و لا ابالي گري هستند معاشرت نميکند يه پسر خوب به جاي اينکه پول خود را در باشگاه بيليارد و گيم نت و غيره دور بريزد بهتر است حساب آتيه جوانان باز کند و به فکر 1000 سالگي خود باشد يه پسر خوب همواره به اسم خود افتخار ميکند و به هر کس که ميرسد نميگويد که بجاي اصغر به او رامتين و آرش و ... بگويند يه پسر خوب در اثر ديدن افراد غرب زده جو گير نشده و لحاف کرسيه قرمز خال خال يشمي را به پيراهن تبديل نکرده و سر زانو خود را جر نميدهد يه پسر خوب سر سفره دست به چيزي نمي زند تا همه سيرو پر از سر سفره بلند شوند و بعد شروع به غذا خوردن مي نمايد يه پسر خوب تقاضاي وسايل نا مربوطي از قبيل موبايل را از خانواده ندارد يه پسر خوب در صورتي که با نامزد خود بيرون رفت و کسي به خانم متلک گفت فورا با پليس 110 تماس حاصل مي کند يه پسر خوب براي احياي حقوق خود از زور بازو استفاده نکرده و کلمات رکيک مانند خر و الاغ به کار نميبرد يه پسر خوب از معاشرت با دوستان بسيار خودماني که عادت به بيان شوخي هاي نا مربوط از قبيل حراج لفظي عمه و همچين خواهر مادر هستند امتناع ميکند يه پسر خوب همانند خاله زنکها تلفن را قورت نداده و سالي به 12 ماه دهانش بوي تلفن نميدهد يه پسر خوب هر صدايي از قبيل قار و قور شکم اهل خانه را با صداي تلفن اشتباه نگرفته و1 متر به بالا نميپرد يه پسر خوب براي بيرون رفتن از خانه 1 ساعت جلوي آئينه نايستاده و بزک نميکند يه پسر خوب تنها جوکهايي را بيان ميکند که مورد تائيد وزارت 1) ارشاد اسلامي2) وزارت بهداشت3) وزارت مبارزه با تبعيضات استاني و ... باشد یه پسر خوب در جشنهاي فاميلي جو گير نشده و نميرقصد تا ابروي کل خاندان رابر باد دهد يه پسر خوب در مهماني هاي خانوادگي نوشدني هاي غير مجاز از قبيل ماءالشعير را تنها با رضايت نامه رسمي و کتبي پدر محترم استعمال ميکند يه پسر خوب هر زمان که عشقش کشيد با زير شلواري کردي چين پيليسه دار و يا شرت مامان دوز و رکابي همانند قورباغه به وسط کوچه نميپرد يه پسر خوب تنها براي رضاي خدا و کاهش بار سنگين ترافيک و حمل و نقل درون شهري و برون شهري هر کجا که دختر خانم يا خانمي را در رده سني 15 تا 25 سال ديد سوار کرده و به مقصد مي رساند ##آدما شاید پسر باشن اما پسرا هیچوقت آدم نمیشن##
سیندرلا با نامادریش که اسمش صغرا خانم بود و 2 تا خواهر ناتنیاش که اسمشون زری و پری بود زندگی می کرد . بیچاره سیندرلا از صبح که از خواب پا می شد باید کار می کرد تا آخر شب . آخه صغرا خانم خیلی ظالم بود . همش می گفت سیندرلا پارکت ها رو طی کشیدی؟ سیندرلا لوور دراپه ها رو گرد گیری کردی؟ سیندرلا میلک شیک توت فرنگیه منو آماده کردی ؟ سیندرلا هم تو دلش می گفت : ای بترکی ، ذلیل مرده ی گامبو ، کارد بخوره به اون شکمت که 2 متر تو آفسایده! ، و بلند می گفت : بعله مامی صغی ( همون صغرا خانم خودمون ) . خلاصه الهی بمیرم برای این دختر خوشگله که بدبختیهاش یکی دو تا نبود . .... القصه ، یه روز پسر پادشاه که خاک بر سرش شده بود و خوشی زیر دلش زده بود ، خر شد و تصمیم گرفت که ازدواج کنه . رفت پیش مامانش و گفت مامان جونم ..... مامانش : بعله پسر دلبندم .... شاهزاده : من زن می خوام ..... مامانش : تو غلط می کنی پسره ی گوش دراز ، نونت کمه ، آبت کمه ؟ دیگه زن گرفتنت چیه؟. ........ شاهزاده : مامان تو رو خدا ، دارم پیر پسر می شم ، دارم مثل غنچه ی گل پرپر می شم ..... مامانش در حالی که اشکش سرازیر شده بود گفت : باشه قند عسلم ، شیر و شکرم ، پسر گلم ، می خوای با کی مزدوج شی؟ ....... شاهزاده : هنوز نمی دونم ولی می دونم که از بی زنی دارم می میرم ...... مامانش : من از فردا سراغ می گیرم تا یه دختر نجیب و آفتاب مهتاب ندیده و خوشگل مثل خودم برات پیدا کنم . خلاصه شاهزاده دیگه خواب و خوراک نداشت . همش منتظر بود تا مامانش یه دختر با کمالات و تحصیل کرده و امروزی براش گیر بیاره. یه روز مامانش گفت : کوچولوی عزیز مامان ، من تمام دخترای شهر رو دعوت کردم خونمون، از هر کدوم که خوشت اومد بگو تا با پس گردنی برات بگیرمش ، شاهزاده گفت : چرا با پس گردنی؟ مامانش گفت : الاغ ، چرا نمی فهمی ، برای اینکه مهریه بهش ندی، پس آخه تو کی می خوای آدم بشی ؟ روز مهمونی فرا رسید ، سیندرلا و زری و پری هم دعوت شده بودند . زری و پری هزار ماشاالله ، هزار الله اکبر ، بزنم به تخته ، شده بودند مثل 2 تا بچه میمون ، اما سیندرلا ، وای چی بگم براتون شده بود یه تیکه ماه ، اصلا" ماه کیلویی چنده ، شده بود ونوس شایدم ...( مگه من فضولم ، اصلا" به ما چه شبیه چی شده بود ) . صغرا خانم حسود چشم در اومده سیندرلا رو با خودش نبرد ، سیندرلا کنار شومینه نشست و قهوه ی تلخ نوشید و آه کشید و اشک ریخت . یهو دید یه فرشته ی تپل مپل با 2 تا بال لنگه به لنگه ، با یه دماغ سلطنتی و چشمای لوچ جلوی روش ظاهر شد .... سیندرلا گفت : سلام....... فرشته : گیریم علیک . حالا آبغوره می گیری واسه من ؟ ...... سیندرلا : نه واسه خودم می گیرم .......فرشته : بیجا می کنی ، پاشو ببینم ، من اومدم که آرزوهات رو بر آورده کنم ، زود باش آرزو کن ...... سیندرلا : آرزو می کنم که به مهمونیه شاهزاده برم ...... فرشته : خوب برو ، به درک ، کی جلوی راهتو گرفته دختره ی پررو ؟ راه بازه جاده درازه........ سیندرلا : چشم میرم ، خداحافظ ...... فرشته : خداحافظ .... سیندرلا پا شد ، می خواست راه بیفته . زنگ زد به آژانس ، ولی آژانس ماشین نداشت . زنگ زد به تاکسی تلفنی ولی اونجا هم ماشین نبود . زنگ زد پیک موتوری گفت : آقا موتور دارید؟ یارو گفت : نه نداریم. سیندرلا نا امید گوشی رو گذاشت و به فرشته گفت ؟ هی میگی برو برو ، آخه من چه جوری برم؟ فرشته گفت : ای به خشکی شانس ، یه امشب می خواستم استراحت کنم که نشد ، پاشوبیا ببینم چه مرگته !!!! بلاخره یه خاکی تو سرمون می ریزیم . با هم رفتند تو انباری ، اونجا یدونه کدو حلوایی بود ، فرشته گفت بیا سوار این شو برو ، سیندرلا گفت : این بی کلاسه ، من آبروم می ره اگه سوار این بشم . فرشته گفت : خوب پس بیا سوار من شو !!! سیندرلا گفت : یه آناناس اونجاست فرشته جون ، به دردت می خوره؟ .... فرشته : بعله می خوره .....سیندرلا : پس مبارکه انشاالله . خلاصه فرشته چوب جادوگریش و رو هوا چرخوند و کوبید فرق سر آناناس و گفت : یالا یالا تبدیل شو به پرشیا. بیچاره آناناس که ضربه مغزی شده بود از ترسش تبدیل شد به یه پرشیای نقره ای. فرشته به سیندرلا گفت : رانندگی بلدی؟ گواهینامه داری؟....... سیندرلا : نه ندارم ........ فرشته : بمیری تو ، چرا نداری؟..... سیندرلا : شهرک آزمایش شلوغ بود نرفتم امتحان بدم...... فرشته : ای خاک بر اون سرت ، حالا مجبورم برات راننده استخدام کنم. فرشته با عصاش زد تو کله ی یه سوسک بدبخت که رو دیوار نشسته بودو داشت با افسوس به پرشیا نگاه می کرد . سوسکه تبدیل شد به یه پسر بدقیافه ، مثل پسرای امروزی . سیندرلا گفت : من با این ته دیگ سوخته جایی نمیرم.....فرشته : چرا نمیری؟........ سیندرلا : آبروم می ره....... فرشته : همینه که هست ، نمی تونم که رت باتلر رو برات بیارم ....... سیندرلا : پس حداقل به این گاگول بگو یه ژل به موهاش بزنه . خلاصه گاگول ژل زد به موهاش و با هر بدبختی بود حرکت کردند سمت خونه ی پادشاه. وقتی رسیدند اونجا دیدیند وای چه خبره !!!!! شکیرا اومده بود اونجا داشت آواز می خوند ، جنیفر لوپز داشت مخ پدر پادشاه رو تیلیت می کرد . زری و پری هم جوگیر شده بودند و داشتند تکنو می زدند . صغرا خانم هم داشت رو مخ اصغر آقا بقال راه می رفت (آخه بی چاره صغرا خانم از بی شوهری کپک زده بود ) خلاصه تو این هاگیر واگیر شاهزاده چشمش به سیندرلا افتاد و یه دل نه صد دل عاشقش شد . سیندرلا هم که دید تنور داغه چسبوند و با عشوه به شاهزاده نگاه کرد و با ناز و ادا اطوار گفت : شاهزاده ی ملوسم منو می گیری ؟....... شاهزاده : اول بگو شماره پات چنده ؟........ سیندرلا : 37 ....... شاهزاده در حالی که چشماش از خوشحالی برق می زد گفت : آره می گیرمت ، من همیشه آرزو داشتم شماره ی پای زنم 37 باشه. خلاصه عزیزان من شاهزاده سیندرلا رو در آغوش کشید و به مهمونا گفت : ای ملت همیشه آن لاین ، من و سیندرلا می خواهیم با هم ازدواج کنیم ، به هیچ خری هم ربط نداره . همه گفتند مبارکه و بعد هم یک صدا خوندند : گل به سر عروس یالا ... داماد و ببوس یالا ... سیندرلا هم در کمال وقاحت شاهزاده رو بوسید و قند تو دلش آب شد ( بعد هم مرض قند گرفت و سالها بعد سکته کرد و مرد) سپس با هم ازدواج کردند و سالهای سال به کوریه چشم زری و پری و صغرا خانم ، به خوبی و خوشی در کنار هم زندگی کردند و شونصد تا بچه به دنیا آوردند! کی بود ، دو تا نبود ، زیر گنبد کبود که شایدم کبود نبود و آبی بود ، یه دختر خوشگل بی پدر مادر زندگی می کرد. اسم این دختر خوشگله سیندرلا بود که خیلی خوشگل بود . بشه؟ آخی بمیرم!نگا تورو خدا : !!!! مواد لازم برای تهیه یک دختر امروزی: انواع لوازم آرایش: 7کیلو عشوه و ادا و اطوار: 40خروار قر و فر : 50 دور در دقیقه زبان: 20 متر قدرت بیان: 4300 اسب بخار قدرت اشک ریزی: 6 لیتر در ساعت منطق: 25 گرم قدرت درک: نیم مثغال لجبازی : به میزان لازم بحث بین میوه ها: گلابی:من شبیه آدمای چاغم، گردو:من شبیه مغز آدمم نارنگی:من شبیه کلیه ی آدمم خیار:میشه بحثو عوض کنیم؟؟؟؟؟ تفاوت ما با نسل جدید : آن چیست که بدون آن نمیتوان زندگی کرد اما دیده نمیشود ؟ جواب ما : هوا جواب نسل جدید : وایرلس ! البته قابل توجه دوستاي عزيزم من خودم هم دست كمي از ايناندارم ملت میرن آتلیه عکس میگیرن نیم کیلو فتوشاپ رو صورتشان خالی میکنن بعد وقتی میری میبینیشون قصر رویاهات تبدیل میشه به یه همکف 40 متری
داشتم رپ گوش میدادم بابام گفت این کیه صداش مثل لوله بخاریه؟ گفتم:هیچ کس یدونه زد پس گردنم گفت به پدرت جواب سر بالا نده احمق بی تربیت
تعارف که نداریم ،همیشه در هر فدای سرت به خاک برسرت به صورت مستتر و بالقوه وجود داره
میدانید چرا مار به سفر نمیرود؟ چون دست ندارد که خداحافظی کند. معلم پرسید : کیوان جان ، به نطرت غواص ها میتوانند زیر دریا بستنی قیفی بخورند؟ کیوان گفت: نه ... نمیتوانند... چون که کیف پولشان همراهشان نیست!
ادامـــه مطـــلــبــــــ..♦ـ♦ـ♦ـ....
موناليزا در همسايگي بتول خانم اينا
موناليزا در دانشگاه ازاد
ساسی مانکن
ازدواج را توصیـف کنیـد
پیش بابایی می روم و از او می پرسم:
"ازدواج چیست؟"
بابایی هم گوشم را محکم می پیچاند و می گوید:
"این فضولی ها به تو نیومده، هنوز دهنت بوی شیر میده، از این به بعد هم دیگه توی خیابون با دخترای همسایه ها لی لی بازی نمی کنی، ورپریده!"
متوجه حرف های بابایی و ربط آنها به سوالم نمی شوم، بابایی می پرسد:
"خب حالا واسه چی می خوای بدونی ازدواج یعنی چی؟!"
در حالی که در چشمهایم اشک جمع شده است می گویم:
"بابایی بهتر نیست اول دلیل سوالم رو بپرسید و بعد بکشید؟!"
بابایی با چشمانی غضب آلوده می گوید:
"نخیر! از اونجایی که من سلطان خانه هستم و توی یکی از داستان ها شنیدم سلطان جنگل هم همین کار رو می کرد و ابتدا می کشید و سپس تحقیقات می کرد، در نتیجه من همین روال را ادامه خواهم ..." بابایی همانطور که داشت حرف می زد یک دفعه بیهوش روی زمین افتاد، باز هم مامانی با ملاغه سر بابا رو مورد هدف قرار داده بود، این روزها مامان به خاطر تمرین های مستمرش در روزهای آمادگی اش به سر می بره و قدرت ضربه و هدفگیری اش خیلی خوب شده، ملاغه با آنچنان سرعتی به سر بابایی اصابت کرد که با چشم مسلح هم دیده نمی شد.
مامانی گفت:
"در مورد چی صحبت می کردین که باز بابات جو گیر شده بود و می گفت سلطان خونه است؟!"
و من جواب دادم: "در مورد ازدواج"
مامانی اخمهاش توی همدیگه رفت و ماهیتابه رو برداشت و به سمت بابایی که کم کم داشت بهوش می اومد قدم برداشت، مامانی همونطور که به سمت بابایی می اومد گفت: "حالا می خوای سر من هوو بیاری؟! داری بچه رو از همین الان قانع می کنی که یه دونه مامان کافی نیست؟! می دونم چکارت کنم!"
مامانی این جمله رو گفت و محکم با ماهیتابه به سر بابایی زد و بابایی دوباره بیهوش شد.
بعد از بیهوش شدن بابایی، مامان ازم خواست کل جریان رو براش توضیح بدم، منهم گفتم که موضوع انشاء این هفته مون اینه که "ازدواج را توصیف کنید."
بابایی که تازه بهوش اومده بود گفت: "خب خانم! اول تحقیق کن، بعد مجازات کن! کله ام داغون شد!"
و مامانی هم گفت: "منم مثل خودت و اون آقا شیره عمل می کنم، عیبی داره؟!"
بابایی به ماهیتابه که هنوز توی دستای مامانی بود نگاهی کرد و گفت: "نه! حق با شماست!"
مامانی گفت: "توی انشات بنویس همه ی مردها سر و ته یه کرباس هستند!"
بابابزرگ که گوشه ی اتاق نشسته بود و داشت با کانالهای ماهواره ور می رفت و هی شبکه عوض می کرد متوجه صحبت های ما شد و گفت: "نوه ی گلم! بیا پیش خودم برات انشا بگم!"
مامانی هم گفت: "آره برو پیش بابابزرگت، با هشت ازدواج موفق و دوازده ازدواج ناموفقی که داشته می تونه توضیحات خوبی برات در مورد ازدواج بگه!"
پیش بابابزرگ می روم و بابابزرگ می گوید: "ازدواج خیلی چیز خوبی است، و انسان باید ازدواج کند ... راستی خانم معلمتون ازدواج کرده؟ چند سالشه؟ خوشـ ..."
بابابزرگ حرفهایش تمام نشده بود که این بار ملاغه ای از طرف مامان بزرگ به سمت بابابزرگ پرتاب شد، البته چون مامان بزرگ هدفگیری اش مثل مامانی خوب نیست ملاغه به سر من اصابت کرد.
به حالت قهر دفترم رو جمع می کنم و پیش خواهرم می روم، نمی دانم چرا با گفتن موضوع انشاء در چشمان خواهرم اشک جمع می شود و وقتی دلیل اشک های خواهرم رو می پرسم می گوید: "کمی خس و خاشاک رفت توی چشمم!"
البته من هر چی دور و برم رو نگاه می کنم نشانی از گرد و خاک نمی بینم، به خواهر می گویم: "تو در مورد ازدواج چی می دونی؟" و خواهرم باز اشک می ریزد.
ما از این انشاء نتیجه می گیریم بحث در مورد ازدواج خیلی خطرناک است زیرا امکان دارد ملاغه یا ماهیتابه به سرمان اصابت کند، این بود انشای من ...
با تشکر از اهالی خانه که در نوشتن این انشا به من کمک کردند!
زااااارت (صدای زمین خوردن)
رفیق پسر: اوه اوه شاسکول چت شد؟
خاک بر سرت آبرومونو بردی الاغ، پاشو گمشو!
(شپلخخخخخ “صدای پس گردنی”)
یک رهگذر: چیزی مصرف کردی؟یکم کمتر میزدی خب!!
یک خانوم جوان رهگذر: ایییییش پسر دست و پا چلفتیِ خنگ!
ادامـــه مطـــلــبــــــ..♦ـ♦ـ♦ـ....
ﺍﻭﻧﻮﻗﺖ ﻣﯿﮕﻪ ﺩﺭ ﺻﻮﺭﺕ ﺟﻨﮓ ﻭﺍﺳﻪ ﺩﻓﺎﻉ ﺍﺯ ﮐﺸﻮﺭﻡ ﺑﺮﻣﯿﺨﯿﺰﻡ…
ﺷﻤﺎ ﺻﺒﺢ ﻫﺎ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﻇﻬﺮ ﺑﺮﺧﯿﺰ ﻧﻤﯿﺨﻮﺍﺩ ﺗﻮ ﺯﺣﻤﺖ ﺑﯿﻮﻓﺘﻲ :|
جای اینایی باشم که یه پست میزارن بعد 5دقیقه 400 الی 500 تا لایک میخوره :|
کصافطططا لذت دنیا و اخرتو میبرن :)))
شما هم که همکاری نمی کنید من آرزو به دل می میرم :(((
طرف دوماد :
پراید صفر آوردیم / دختدرتون و بردیم
طرف عروس :
پراید صفر ارزونیتون / پسته بیارین برامون
یه بسته گوشت از فریزر گم شده تو برنداشتی ؟ :|
خو مادر من ، من گربه ام ؟ درنده ام ؟ چی ام ؟
که فکر کردی یه بسته گوشت خام و یخ زده رو میتونم برداشته باشم ؟ :|
میگه حالا وایسا ببین شوهر گیر خودت میاد !
فعلا من :|
بهش میگم خوب اگه شوهر کردم تو میای با دخترم عروسی کنی ؟
میگه اگه باهام کل کل نکنه و سیبیل نداشته باشه و کلا زن زندگی باشه شاید بگیرمش !
دوباره من :|
من همسن این بودم فکر میکردم مامان بابام با هم خواهر برادرن :|
من چقد پول دارم
یه پرایدم دارم و هی
به خودم میبالم
توی جیب راستم
پسته من میذارم
گوشیمم چه راحت
از جیب در میارم
در راستای مسخره بازی به مامانم میگم : ماماااان من لطیفماااا …
مامانم : عزیزم تو دیگه از لطافت دراومدی کثاااافط شدی !!!
به نظر شما آلبوم دادم بیرون اسمشو چی بذارم ؟ :|
نصف دیگه هم واسه اینکه ببینن اینترنتشون وصله یا نه !
.
یارو بهش میگه گفتم ۳۲۰ . بنده خدا میگه : ناراحت نباش جا وا می کنه !!
از یه جائی به بعد بحث کردن دیگه فایده ایی نداره،باید فحش بدی !!!
الان میگن "سیریش"!
واسه بعضی عمل ها
هیچ عکس العملی نیست !
ادامـــه مطـــلــبــــــ..♦ـ♦ـ♦ـ....
ادامـــه مطـــلــبــــــ..♦ـ♦ـ♦ـ....
خـــیــــلـــی دلــــــــــاری ســـالـــــار!
ریــــالــتــیــم بـــه مـــــولـــا…!!
دختر بودن یعنی تمام عمر پای آینه بودن!
دختر بودن یعنی پنکک زدن به جای صورت شستن!
دختر بودن یعنی کله قند و لی لی لی لی …
دختر بودن یعنی پس این چایی چی شد؟؟!
دختر بودن یعنی الگوی خیاطی وسط مجله های درپیت
دختر بودن یعنی همونی باشی که مادر و خاله و عمه ت هستن
دختر بودن یعنی انتظار خاستگار مایه دار!
دختر بودن یعنی چرا خونه اونقد کثیفه ؟؟!
دختر بودن یعنی دخترو چه به رانندگی؟
دختر بودن یعنی باید فیلم مورد علاقه تو ول کنی پاشی چایی بریزی!
دختر بودن یعنی نخواستن و خواسته شدن!
دختر بودن یعنی حق هر چیزی رو فقط وقتی داری که تو عقدنامه نوشته باشه!دختر بودن یعنی ببخشید میشه جزوه تونو ببینم؟!
دختر بودن یعنی به به خانوم خوشگل….هزار ماشالااااااا…
دختر بودن یعنی برو تو ، دم در وای نستا!
دختر بودن یعنی لباست ۴ متر و نیم پارچه ببره!
دختر بودن یعنی خوب به سلامتی لیسانس هم که گرفتی دیگه باید شوهرت بدیم!
دختر بودن یعنی کجا داری میری؟!
دختر بودن یعنی تو نمیخواد بری اونجا ، من خودم میرم!
دختر بودن یعنی کی بود بهت زنگ زد؟! با کی حرف میزدی؟!
دختر بودن یعنی خیلی خودسر شدی!
دختر بودن یعنی اجازه گرفتن واسه هرچی ، حتی نفس کشیدن!
(-.-) (-.-) (-.-) (-.-) (-.-) (-.-) (-.-) (-.-)
وقتی استاد خبر امتحان رو میده :
(o.O) (o.O) (o.O) (o.O) (o.O) (o.O)
موقع امتحان:
(←.←) (→.→) (←.←) (→.→) (←.←) (→.→)
وقتی استاد موقع امتحان حواسش جمع میکنه واسه مچ گیری:
(↓.↓) (↓.↓) (↓.↓) (↓.↓) (↓.↓)
وقتی که نمره ها رو میدن :
(͡๏̯͡๏) (͡๏̯͡๏) (͡๏̯͡๏) (͡๏̯͡๏) (͡๏̯͡๏) (͡๏̯͡๏) (͡๏̯͡๏)
خوبی = خوفی
جیگرتو بخورم = جیگلتو بخولم
عشق منی = عجق منی
قربونت برم = قلبونت بلمچطوری؟ = تطولی؟
چی کار می کنی = چیکال می کنی
سلام = شلام
دختر = دخمل
پسر = پسمل
عزیزم = عجیجم
جون = جونززززززززززز
بی تربیت = بی تلبیت
بی ادب = بی عوض (این یکی درک ربطش کمی مشکل واقعاً)
دوست ندارم = اصنم نِی خوام
яima |